کد مطلب:225265 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:238

بیان حسد بردن فضل بن سهل بر حضرت امام رضا
در بحارالانوار و كشف الغمه و اغلب كتب اخبار مسطور است كه چون فضایل و مفاخر حضرت عالم علوم اوایل و اواخر ابی الحسن علی بن موسی الرضا صلوات الله و سلامه علیه روز تا روز جانب ازدیاد و انتشار و فروغ بخش اقطاع و اقطار آمد موجب افزایش حسد فضل بن سهل وزیر وزایش بغض و كین او گردید و هشام ابن ابراهیم راشدی همدانی را كه مردی عالم و ادیب و عاقل و لبیب بود و از آن بیش كه حضرت امام رضا (ع) حسب الامر مأمون تشریف فرمای خراسان گردد امور آن حضرت و اموالی را كه از اطراف و آن نواحی آوردند در دست او بود و از خواص آستان مباركش به شمار می رفت.

و چون آن حضرت به خراسان تشریف قدوم داد خود را به ذی الریاستین فضل ابن سهل اتصال داد و مورد الطاف كثیره ی وزیر روزگار گشت و در شمار مقربین درگاه او گردید و اخبار و احوال حضرت ولی خدای متعال را من حیث الوجوه به ایشان



[ صفحه 80]



باز می نمود و چیزی را مكتوم نمی داشت فضل نیز آنچه می شنید به مأمون می رسانید.

و ابن هشام بن ابراهیم به دربانی حضرت رضا (ع) اشتغال داشت و شیعیان آن حضرت كه خواستندی به حضور مباركش تشرف جویند از در منع برمی آمد و هر كسی را كه خود خواستی بار دادی و كار را بر آن حضرت تنگ ساخت و ترتیب امر را چنان داده بود كه هر چه آن حضرت در منزل خود می فرمود به مأمون می رسانید و مأمون پسر خودش را به هشام بسپرد تا به ترتیب او قیام نماید و از این روی او را هشام عباسی می خواندند.

فضل بن سهل به خصومت آن حضرت شروع كرد و نخستین كاری را كه به جای آورد این بود كه مأمون را دختر عمی بود كه او را سخت دوست می داشت و در حباله ی مأمون اندراج داشت و او نیز تخم محبت مأمون را در مرتع دل می كاشت و چنان بود كه دری از حجره ی این دختر عم به مجلس مأمون مفتوح بود و نیز او را در حضرت امام رضا (ع) ارادتی خاص بود و همواره از ذوالریاستین در خدمت مأمون مذمت می نمود و به دشنامش زبان می گشود و او را به پاره ای امور منسوب می ساخت چون این داستان به ذی الریاستین فضل پیوست منزجر شد و با مأمون گفت هیچ شایسته نیست كه باب زنهای مشرع و راهگذر به مجلس تو باشد لاجرم مأمون فرمان كرد تا آن در مفتوح را مسدود ساختند و از آن طرف چنان مقرر شده بود كه یك روز مأمون به حضور امام (ع) مشرف شدی و روز دیگر حجت خداوند تعالی زینت بخش محفل مأمون شدی چون آن روز در رسید و به دیدار مأمون تشریف قدوم داد و آن در را مسدود دید، فرمود ای امیرالمؤمنین «ما هذا الباب الذی سددته؟» این چه دری است كه مسدود نمودی عرض كرد فضل چنین اندیشید و فتح این باب را به صواب ندانست فرمود، «انا لله و انا الیه راجعون ما للفضل و الدخول بین امیرالمؤمنین و حرمه» از كمال استعجاب استرجاع نمود و فرمود فضل را چه بوالفضولی در میان امیرالمؤمنین و حرم او است؟!



[ صفحه 81]



مأمون عرض كرد رأی مبارك بر چه تجویز می كند فرمود: «فتحه و الدخول علی ابنة عمك و لا تقبل قول الفضل فیما لا یحل و لا یسمع» صواب گشود باب و آمدن نزد دختر عم خودت می باشد و قول فضل را در آنچه روا نیست و گنجایش ندارد مقبول مشمار مأمور بفرمود تا آن سد و دیواری را كه در راه او در بر كشیده بودند خراب كردند و آن راه را كما فی السابق مفتوح نمودند و مأمون كما كان از همان در نزد دختر عم خود می شد چون این خبر به فضل بن سهل رسید در بحار غم و كوه اندوه متحیر ماند.